نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

برای علی اصغر حسین (ع)

  کودکی که پر کشید و رفت             خالی است جای کوچکش خاک کربلا همیشـــــه ماند             تشنــه‌ی صــدای کوچکش داشت غربـــتی همیشگی             چشـــــم آشنای کوچکش تـــوی ذهـــن کربـــــلا هنوز             مانــده ردّپــــــای کوچکش حـــرف‌هــــــای او بزرگ بود             مثل دســـت‌های کوچکش ناخدای قلـ...
13 اسفند 1390

شرکت در جشنواره ...

  روزی که به دنیا آمدی هرگز نمیدانستی زمانی خواهد رسید که آرامش بخش روح و روان افرادی خواهی شد که با بودن تو دنیا برایشان زیباتر و خاطره انگیزتر است تولدت مبارک .   (امیدوارم روزی نیایشم برای تولدت کارتی رو طراحی کنه و به فرزندش هدیه بده)
13 اسفند 1390

صداقت

  يه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد. پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد. همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده!...
29 بهمن 1390

آسمان ، آب ، زمين

کی به این خورشید می گوید نخواب؟ آفتابت را بتاب ! کی زده فواره ی رنگین کمان توی حوض آسمان؟ از کجا آورده دریا آب را ؟ آسمان ، مهتاب را ؟ کی به دل ها مهربانی داده است؟ شادمانی داده است ؟ او خدای مهربان و خوب ماست دوست دار بچه هاست ...
19 بهمن 1390

تولدت مبارك دخترم

امروز تولد توست دستانم تهی با ذهنی سر شار از شوق فردا به در باغ آسمان رفتم ماه زل زده نگاه میکرد تا تکه ابری چشمان ماه را بست از دیوار تاریکی بالا رفتم آنقدر ستاره چیدم که صبح از دستانم گل خورشید روئید هدیه ای از آسمان برای روز تولدت رسید . و دیدم هیچ چیز گلم را جز عشق لایق نیست .                                             عاشقتم دخترم .   ...
15 بهمن 1390

شعر

پدرم گفت: « برو» گفتم: چشم» مادرم گفت: «بيا» گفتم: «چشم» هر چه گفتند به من، با لبخند گوش كردم همه را، گفتم چشم مادرم شاد شد از رفتارم خنده بر روي پدر آوردم با پدر مادر خود، در هر حال تا توانستم، نيكي كردم پدرم گفت: «تو خوبي دخترم» مادرم گفت: «از او بهتر نيست» آسمان خنده به رويم زد و گفت: «دخترک از تو خدا هم راضي است.»
6 بهمن 1390

کلمات و جمله سازی ها ...

نیایش گلم چند وقتی هست که شروع کردی به حرف زدن ولی من از بس تنبلم وقت نمی کردم بیام و بنویسم که چیا می گی . آب ، بابا ، مامان ، اولین کلماتی بودند که گفتی . ولی الان به من می گی : "ما..در" و به پدرت هم می گی : "پی...در" وقتی می خوای یه جمله رو با تاکید به من بگی " ندا من اه اه نه . دیس " (ندا من اه اه نکردم ، جیش کردم " پو...یا رو درست می گی ولی به پیام می گی : "پویا 2" !!!! (این هم از آموزش های خاله نسرین) عمو رو هم خیلی قشنگ می گی . و وقتی می گم عمو رو می زنم می گی " نه . عمو بَه بَه " اسم خیلی از حیوونا رو می گی : "حوت : خوک ، حِس : خرس ، گاب : گاو ، بع بع : ببعی ، به میمون هم می گی : "مونامونا " . قورباغه رو هم خیلی بانمک می ...
18 دی 1390

نیایش با دست ...

مامانی قشنگم ؛ چند روز پیش از روی تخت افتادی و یه کم گریه کردی . اما بعدش خوابیدی و وقتی بیدار شدی خوب خوب بودی . اما توی این چند روز زیاد از دست راستت استفاده نمی کردی . تا اینکه شنبه 90/10/03 بردمت دکتر و گفتم از دستت عکس بگیرن . که با کمال تعجب دیدم دکتر گفت دستت مو برداشته (ترک خورده) . الهی فدات بشم که توی این چند روز درد داشتی و هیچی نگفتی . البته دکتر گفت که حتی بدون آتل هم خوب می شه ولی اگه آتل ببندی بهتره که من گفتم گچ بگیریم که خیالمون راحت باشه که حرکت نمی کنه تا کاملا خوب خوب بشه . فدات بشم که تازه یاد گرفته بودی بدون اینکه جایی رو کثیف بکنی خودت غذات رو با قاشق بخوری . حالا مجبوری با دست چپت دوباره همون تمرینات رو انجام بدی ...
5 دی 1390