نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

خدای من

من خدایی دارم که در این نزدیکی ست مهربان خوب قشنگ چهره اش نورانی ست گاه گاهی سخنی میگوید با دل کوچک من سخنی ساده تر از سخن ساده ی من او مرا میفهمد او مرا میخواند نام او ذکر من است در غم و در شادی آن زمان رقص کنان میخندم که خدا یاد من است که خدا یار من است او خدایی ست که مرا می خواهد   ...
23 شهريور 1390

ممنون عزیزم

شنيدن يك جمله كوتاه از تو براي من ترجمه عشق است وجودت را براي هميشه كنارم خواهانم و از صميم قلب دوست دارم نیایشم ، در كنار مهرباني چون تو زندگي كردن بهترين موهبت است و هنوز نميدانم چه چيزي مرا لايق اين موهبت كرده است . ...
23 شهريور 1390

لبخـــــند خدا

پیش از اینها فکر می‌کردم خدا  خانه‌ای دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه‌ها   خشتی از الماس و خشتی از طلا پایه‌های برجش از عاج و بلور   بر سر تختی نشسته با غرور ماه ، برق کوچکی از تاج او هر ستاره، پولکی از تاج او اطلس پیراهن او، آسمان   نقش روی دامن او، کهکشان رعد و برق شب، طنین خنده‌اش  سیل و توفان ، نعره توفنده‌اش دکمه پیراهن او، آفتاب  برق تیغ خنجر او، ماهتاب هیچکس از جای او آگاه نیست   هیچکس را در حضورش راه نیست پیش از اینها خاطرم دلگیر بود از خدا در ذهنم این تصویر بود آن خدا بی‌رحم بود و خش...
23 شهريور 1390

راز خلقت زمین

    روز مرگ قساوت ها روز مبعث، روز برانگیختن خردهایی است که در تابوت خُرافه گرایی، هوس پرستی و جهل پیشگی دفن شده بود. روز مبعث روز تولّد عاطفه هاست؛ عاطفه هایی که در رقص شمشیرها زخمی می شد و در جنگل نیزه ها جان می باخت. آن روزها، دخترکان معصوم، به جای آغوش گرم مادر، در دامان سرد خاک می خفتند. جوانان بلندقامت، در جنگ جهالت ها، جان به بارش تیرها می دادند و زنان بی پناه، در بند اسارت می زیستند. آه که چه خارهایی به پای بشریّت می خلید و چه زخم هایی دل عاطفه ها را می خَست. روز مبعث، روز مرگ قساوت ها و شرارت ها بود؛ روز مرگ کرامت هایی که به پای بت ها قربانی می شد؛ روز مرگ جهل و شرک و پرستش های ناروا بود. روز مبعث، روز میلا...
23 شهريور 1390

خداوند

منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید   ترا در بیکران دنیای تنهایان   رهایت من نخواهم کرد   رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود   تو غیر از من چه میجویی؟   تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟ تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم   تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن   که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم   طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت   که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که   وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خد...
23 شهريور 1390

کفر دکتر علی شریعتی

  پريشانم،  چه مي‌خواهي‌ تو از جانم؟!  مرا بي ‌آنکه خود خواهم اسير زندگي ‌کردي.  خداوندا!  اگر روزي ‌ز عرش خود به زير آيي  لباس فقر پوشي  غرورت را براي ‌تکه ناني  ‌به زير پاي‌ نامردان بياندازي‌  و شب آهسته و خسته  تهي‌ دست و زبان بسته  به سوي ‌خانه باز آيي  زمين و آسمان را کفر مي‌گويي  نمي‌گويي؟!  خداوندا!  اگر در روز گرما خيز تابستان  تنت بر سايه‌ي ‌ديوار بگشايي  لبت بر کاسه‌ي‌ مسي‌ قير اندود بگذاري  و قدري آن طرف‌تر  عمارت‌هاي ‌مرم...
23 شهريور 1390

تکرار حرفهای مادرانه

  این فرشته ساده است و خط خطی      سر به زیر و یک کمی خجالتی ست بوی سیـــب می دهــد ‏‏، لبــــاس او      دامنش حریر سبـــــز و صورتی ست گوشــــواره هایـــش از ستاره است       ت اجش از شهاب سنگ قیمتی ست سرمه های نقطه چین چشم هاش      ریزه هایی از طلاست‏‏‏ ، زینتی ست تکه ای بهشــت توی دستش است       خنــده های کوچکش قیـامتی ست دشمنی همیشــه در کمین اوست      دشمنش،بد وحسود و ل...
23 شهريور 1390

فرشته

فرشته تصمیمش رو گرفته بود.پیش خدا رفت وگفت: خدایا می خواهم زمین را از نزدیک ببینم. اجازه می خواهم ومهلتی کوتاه. دلم بی تاب تجربه ای زمینی است. خداوند درخواست فرشته را پذیرفت. فرشته گفت تا باز گردم بالهایم را اینجا می سپارم.این بالها در زمین چندان به کار من نمی ایند.خداوند بالهای فرشته را بر روی پشته ای از بالهای دیگر گذاشت و گفت: بالهایت را به امانت نگاه می دارم اما بترس که زمین اسیرت نکند زیرا که خاک زمینم دامنگیراست.فرشته گفت باز می گردم حتما باز می گردم.این قولی است که فرشته ای به خدا می دهد. فرشته به زمین امد و از دیدن ان همه فرشته بی بال تعجب کرد. او هر که را می دید به یاد می اورد زیرا قبلا او را در بهشت دیده بود. اما نمی فهمی...
23 شهريور 1390

یا ضامن آهو

  آمــــدم ای شــــاه ، پنــــاهم  بده   خط امانـــی ز گنـــــــاهم بده ای  حَرمَـــت  ملجـــأ  درمانـــدگان   دور مــران از در و ، راهـم بده ای گل بی خـــار گلستـان عشق    قرب مکانی چو گیــــاهم بده لایق وصـل تو  که  مــن  نیستــم     اِذن به یک لحظه نگاهم بده ای که حَریمت به  مَثَل کهرباست     شوق‌وسبک‌خیزی‌کاهم بده تا کـه ز عشق تو گدازم چو شمع    گرمی جــانسـوز به آهم بده لشگر شیطان به کمین من است    بی‌کسـم‌...
23 شهريور 1390