نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

کلاغ پر

گفتند : کلاغ ؟ شادمان گفتم : پــــــــر!   گفتند : کبوتر آسمان ؟ گفتم : پــــــــر!                       گفتند : خودت ؟...به اوج اندیشیدم                   در حسرت رنگ آسمان گفتم : پــــــــر!    گفتند : مگر پرنده ای؟ خندیدم   گفتند : تو باختی! و من رنجیدم                     &n...
23 شهريور 1390

ارشیا و مامان آتنا

توی وب خاله گلنار خوندم که ارشیا کوچولو و مامان آتنای مهربونش به ابدیت پیوستند . آره . دنیا برای روح بزرگ این دو عزیز خیلی کوچک بود . برای شادی روحشون فاتحه بخونیم و از خدا بخواهیم که قرین رحمت الهی باشند . آمین ...
12 شهريور 1390

مژده دهید عاشقان عید وصال آمده

    عيد فطر روزى است كه خداوند آن را از ميان ديگر روزها بر گزيده است و ويژه هديه بخشيدن و جايزه دادن به بندگان خويش ساخته و آنان را اجازه داده است تا در اين روز نزد حضرت او گرد آيند و بر خوان كرم او بنشينند و ادب بندگى بجاى آرند، چشم اميد به درگاه او دوزند و از خطاهاى خويش پوزش خواهند، نيازهاى خويش به نزد او آرند و آرزوهاى خويش از او خواهند ونيز آنان را وعده و مژده داده است كه هر نيازى به او آرند، بر آوره و بيش از آنچه چشم دارند به آنان ببخشند و از مهربانى و بنده‏ نوازى، بخشايش و كارسازى در حق آنان روا دارد كه گمان نيز نمى‏برند.       ...
8 شهريور 1390

کودکی

کودکیها رفتند، چه ز ما باقی ماند ؟ دلخوشیهامان کو؟ چه ز ما جاری ماند؟   ما چه دلخوش بودیم ، مست از بازی خویش همه با هم یکرنگ  ، یکدل و دوست و خویش   گریه و خنده مان ، پر ز زیبایی  بود بازی و اشکنکش، وه چه رویایی بود   گویی از شادیمان یک جهان میخندید میشد انگار هنوز خواب زیبایی دید    بعد از آن شو رو شری  ، که به پا میکردیم  وای!کفشهای بزر گی ، که به پا می کردیم   بعد از آن ولوله  ها ، که به پا میکردیم خسته بودیم ولی ، ما چه ها میکردیم   گذشت افسوس چه زود آنهمه بود و نبود با همه سختی ها ، زندگی زیبا بو...
7 شهريور 1390

تو و خداوند

مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خودمحورند...                                        ولی آنان را ببخش...   اگر مهربان باشی، تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند...                                      ولی مهربان باش...   ...
5 شهريور 1390

پر از احساس

  عزیزم گریه شاید زبان ضعف باشد شاید کودکانه شاید بی غرور … اما هر وقت گونه هایم خیس می شود می فهمم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساسم…
2 شهريور 1390

شب قدر

  شب قدر، شب احیای خویش، با دم مسیحایی دعاست شبی است که باید قدر خویش را بشناسی، تقدیر خویش را رقم بزنی و خویشتنِ جدید را با قلم توبه و جوهر اشک ترسیم کنی . . . طاعت قبول و التماس دعا ...
29 مرداد 1390

برای نیایشم

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی بفهمی زندگی بی عشق نازیباست دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها بخوانی نغمه ای با مهر دعایت می کنم، در آسمان سینه ات خورشید مهری رخ بتاباند دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی بیاید راه چشمت را سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی دعایت...
20 مرداد 1390