تکرار حرفهای مادرانه
این فرشته ساده است و خط خطی
سر به زیر و یک کمی خجالتی ست
بوی سیـــب می دهــد ، لبــــاس او
دامنش حریر سبـــــز و صورتی ست
گوشــــواره هایـــش از ستاره است
تاجش از شهاب سنگ قیمتی ست
سرمه های نقطه چین چشم هاش
ریزه هایی از طلاست ، زینتی ست
تکه ای بهشــت توی دستش است
خنــده های کوچکش قیـامتی ست
دشمنی همیشــه در کمین اوست
دشمنش،بد وحسود و لعنتی ست
هـــاج و واج مانـــده روی ایـــن زمین
او فرشتــه ای غریــب و پــاپتی ست
این فرشته راستـش خود تـویی
قصه فرشته ات حکایــتی ست
عرفان نظرآهاری
به آسمون سپردم چشم از تو بر نداره
مراقب تو باشه سرت بلا نیاره
تا تو نخوای نتابه روی دلت بباره
همیشه با تو باشه تو رو تنها نذاره
عزیز دل مامان ، نیایش گلم
هر روز صبح از خواب که بیدار می شی با اون طرز قشنگ حرف زدنت و با اون صدای خواب آلودت ، در حالیکه چشات هنوز بسته است می گی (مامان دد نه) و منو دیوونه می کنی . آخه این چه زندگی ایه که به خاطرش باید صبح زود تو رو از خواب بیدار کنم و ببرمت خونه مامانی جون .
بعد هم با کلی ترفند از خونه مامانی فرار کنم و چند دقیقه پشت در باشم تا ببینم گریه می کنی دنبالم ؟ بعد شروع می کنم تموم سوره هایی رو که بلدم می خونم تا ساکت بشی . تا خیالم راحت نشه نمی رم .
ولی اینو بدون که همه همه همه زندگیم تو هستی . و همه کارهایی که من و پدرت می کنیم فقط و فقط به خاطر آینده تو عزیز دردونه است .
پس به خاطر این روزها از دستم ناراحت نباش .