نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

گاهي وقتا ...

            گاهی وقتا دلم میخواد مثل جـــودی ابـــوت باشم! پر انرژی ... با خنده هایی که از ته دلــــن ... گریه هایی که با دلیلـــن ... با اون شخصیتی که جلوی هیشکی نمیشکنه ... و یه بابا لنگ دراز که واسش بنویسم....!     جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگر هم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درح...
12 مرداد 1391

نیایشم ، عشق بورز و جاودانه باش

اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ... دلگیر مباش که تو گنهکاری !!! آنگاه که مهر می ورزی مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیامی کند ... پس خود را گنهکار مبین !!! من عیسی نامی را میشناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد ... و تنها یکی سپاسش گفت !!! من خدایی میشناسم ابر رحمتش به زمین و زمان می بارد ... یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر !!! پس مپندار بهتر از انچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند ... از تو برای مهربانیت قدردانی میکنند !!! پس از ناسپاسیشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش ... که با مهربانی ، روح تو ارام میگیرد !!! تو با مهر ورزیدنت بال و پر میگیری ... خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد ... پس به راهت ادامه بده !!! دوس...
2 خرداد 1391

خانه تکانی دل

دلـت را بتـکان ... غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن دلت را بتکان اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش قاب کن و بزن به دیوار دلت ... دلت را محکم تر اگر بتکانی تمام کینه هایت هم می ریزد و تمام آن غم های بزرگ و همه حسرت ها و آرزوهایت ... باز هم محکم تر از قبل بتکان تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد! حالا آرام تر، آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟ خاطره، خاطره است باید باشد، باید بماند .. کافی ست؟ نه، هنوز دلت خاک دارد یک تکان دیگر بس است تکاندی؟ دلت را ببین چقدر تمیز ...
2 خرداد 1391

شعر

پدرم گفت: « برو» گفتم: چشم» مادرم گفت: «بيا» گفتم: «چشم» هر چه گفتند به من، با لبخند گوش كردم همه را، گفتم چشم مادرم شاد شد از رفتارم خنده بر روي پدر آوردم با پدر مادر خود، در هر حال تا توانستم، نيكي كردم پدرم گفت: «تو خوبي دخترم» مادرم گفت: «از او بهتر نيست» آسمان خنده به رويم زد و گفت: «دخترک از تو خدا هم راضي است.»
6 بهمن 1390

نیایش با دست ...

مامانی قشنگم ؛ چند روز پیش از روی تخت افتادی و یه کم گریه کردی . اما بعدش خوابیدی و وقتی بیدار شدی خوب خوب بودی . اما توی این چند روز زیاد از دست راستت استفاده نمی کردی . تا اینکه شنبه 90/10/03 بردمت دکتر و گفتم از دستت عکس بگیرن . که با کمال تعجب دیدم دکتر گفت دستت مو برداشته (ترک خورده) . الهی فدات بشم که توی این چند روز درد داشتی و هیچی نگفتی . البته دکتر گفت که حتی بدون آتل هم خوب می شه ولی اگه آتل ببندی بهتره که من گفتم گچ بگیریم که خیالمون راحت باشه که حرکت نمی کنه تا کاملا خوب خوب بشه . فدات بشم که تازه یاد گرفته بودی بدون اینکه جایی رو کثیف بکنی خودت غذات رو با قاشق بخوری . حالا مجبوری با دست چپت دوباره همون تمرینات رو انجام بدی ...
5 دی 1390

باران ...

نیایشم ... دستت اگر برای گرفتن قطره ای باران رفت، از شمارش روزها خسته نشو؛ که باران در راه است و تو هنوز در آغاز راهی... ./ باران سرانجام از پس ابرهای تیره بر تو می بارد و تو را در زلال قطراتش پاک می کند، از باریدن مأیوس نشو که لذت طهارت و پاک شدن در انتظار کشیدن است./ انتظار برای باران تو را صبور می کند، عشق را در تو بارور و قلبت را از خواستن لبریز می سازد؛ و زمانی که ببارد تو را برای لمس تک تک قطره هایش بی تاب می کند./ باران معجزه زیستن و فرصت کاشتن است، لحظه ناب از خود بی خود شدن و در آرامش آبیش رها شدن. باران طراوت یک نیایش و فرصت برآورده شدن حاجات است./ پس بمان که صدای قدم هایش از دور به گوش می رسد، و در صبح فردا بوی ...
10 آبان 1390

مادرانه

دختر گلم نیایش قشنگم زمان میگذره و من بزرگ شدنت ، خندیدنت و قد کشیدنت رو میبینم .شاید روزی در تصوراتم کلمه مادر شدن معنایی داشت عاطفی ، اما اینک وقتی حس مادرانه را تجربه میکنم و میبینم بودنت در زندگی ام چراغ امید است ؛ باعث سربلندی من است که نام مقدس مــــــــــــــــــــادر را برایم گذاشتند   دوستت دارم یه عالمه    هرچی بگم بازم کمه  ...
25 مهر 1390

یا ضامن آهو

  آمــــدم ای شــــاه ، پنــــاهم  بده   خط امانـــی ز گنـــــــاهم بده ای  حَرمَـــت  ملجـــأ  درمانـــدگان   دور مــران از در و ، راهـم بده ای گل بی خـــار گلستـان عشق    قرب مکانی چو گیــــاهم بده لایق وصـل تو  که  مــن  نیستــم     اِذن به یک لحظه نگاهم بده ای که حَریمت به  مَثَل کهرباست     شوق‌وسبک‌خیزی‌کاهم بده تا کـه ز عشق تو گدازم چو شمع    گرمی جــانسـوز به آهم بده لشگر شیطان به کمین من است    بی‌کسـم‌...
23 شهريور 1390