نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

تا نیایش

بیابان در بیابانم ... پریشان در پریشانی نگاهم کن به دلجویی ... صدایم کن به مهمانی صدایم کن که می آیم ... به عشقت با گل افشانی به تقدیری که می بینی ... به امیدی که می دانی رهایم کن از این زندان ... از این خاک تن آلوده از این دلهای بی درد و ... از این جان غم آسوده به ذات عالی سرمد ... به نام نامی احمد به سامانم کن از عشقی ... که با مهر علی سر زد مخواهم لحظه ای تنها ... که از بندت رها باشم که بی شوقت فراموشو ... که از یادت جدا باشم اگر دورم اگر نزدیک ... اگر ماهی اگر ماهم به دیدار تو می آیم ... به امید تو در راهم دل این دل این خزانی را ... به بارانت نوازش کن شبانگاه سکوتم را ... شبستان نیایش کن ...
18 ارديبهشت 1391

مي دود به هاي و مي دود به هو

باد می دود بهار می دود رود بی قرار می دود ابر می دود درخت می دود کوه استوار می دود هرچه ساده هرچه سخت می دود کرم خاکی از میان خاک بی صدا می دود پیچکی شکسته با عصا می دود سنگریزه ای بدون دست و پا می دود می دود ولی چرا ؟ می دود ولی به مقصد کجا ؟ غنچه های نوجوان درخت های پیر آسمان سرفراز و خاک سربه زیر روزهای زود و سالهای دیر هرچه بود و هرچه می شود هرچه رفت و هرچه می رود می دود به سمت پس کجاست ؟ کو ؟ می دود به پای جستجو می دود به های و می دود به هو می دود فقط به سوی او عرفان نظر آهاری ...
20 فروردين 1391

دنیایی از اکلیل و پولک

ما بچه ها اهل زمینیم اما زمین دنیای ما نیست این یک وجب دنیای خاکی تا آخرش هم جای ما نیست *** دنیای خالی از گل سرخ دنیای سنگ و سد و دیوار دنیای آدم های بد جنس گرگ بد و روباه مکار *** اینجا " علی بابا" غریبه است اینجا " عمو نوروز" تنهاست طفلک " ننه سرمای" قصه در چشم هایش غصه پیداست *** انگار یک جادوگر پیر با یک عصای سحر آمیز باغ قشنگ قصه ها را دنیای ما را ، کرده پاییز *** دنیای ما پر بود از شور از قصه شنگول و منگول از بزبز قندی که جنگید با گرگ ها ، با گله غول *** مرغی که تخمی از طلا داشت آن جوجه های پرحنایی یک قسمت از دنیای ما بود ...
13 اسفند 1390

آسمان ، آب ، زمين

کی به این خورشید می گوید نخواب؟ آفتابت را بتاب ! کی زده فواره ی رنگین کمان توی حوض آسمان؟ از کجا آورده دریا آب را ؟ آسمان ، مهتاب را ؟ کی به دل ها مهربانی داده است؟ شادمانی داده است ؟ او خدای مهربان و خوب ماست دوست دار بچه هاست ...
19 بهمن 1390

روز مبادا ... (برای پدرم ...)

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه باید ها مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم . . عمریست لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره می کنم باشد برای روز مبادا اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست . . آن روز هرچه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای ماست . . اما کسی چه می داند شاید امروز نیز روز مبادا باشد . . وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه باید ها . . هر روز ِ بی تو روز مباداست آینه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارند آینه ها که دعوت دیدارند دیدارهای کوتاه از پشت هفت دیوار دیوارهای صاف دیوارهای شیشه ای شفاف دیوارهای تو دیوارهای من دیوارهای فاصله بسیارند...
9 آبان 1390

تو کیستی

  تو کیستی که مرا مادر خواهی خواند وتاجی از افتخار بر سرم خواهی گذاشت که بس ستودنی است تو نیایش منی ...
7 آبان 1390

آن فرشته کو

يک فرشــــــــته داشت می دويد توی کوچــــــــه های آســــــمان روی سنگـــــفرش کهکـــــــشان می دويد و هرکجا که می رسيد با گچ ستاره ها عکس يک شـــــــهاب می کشيد *** می دويد و خنــــده هاش نور بود غصــــــه را بلـــــــــــد نبـــــــود غصــــــه از بهشـــــت دور بــود می دويد و بوی رفتنش عجيب بود رد پايش از شکوفه های سيب بود *** می دويد و ناگهان دامنش به ابرها گرفت و ليز خورد از کــــــنار خانه خدا چکــــــــــــيد قطــــره قطــــره روی خاک مــرد *** هيچکـــــــس ولـــــــــی نگفت آن فرشته ای که می دويد کــــو! جای او چقدر خالی است آی ای خدا ؛ تو لا اقل بگو. ...
28 مهر 1390

لالایی برای نیایش گلم

لالایی کن بخواب خوابت قشنگه گل مهتاب شبا هزارتا رنگه یه وقت بیدار نشی از خواب قصه یه وقت پا نذاری تو شهر غصه لالایی کن مامان چشمهاش بیداره مثل هر شب لولو پشت دیواره دیگه بادبادکت که نخ نداره نمی رسه به ابر پاره پاره ...
24 مهر 1390

پنجره

  خدایا ! دلم باز امشب گرفته بیا تا کمی با تو صحبت کنم بیا تا دل کوچکم را خدایا فقط با تو قسمت کنم  *** خدایا ! بیا پشت آن پنجره که وا می شود رو به سوی دلم بیا،پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم *** خدایا! کمک کن به من نردبانی بسازم و با آن بیایم به شهر فرشته همان شهر دوری که بر سردر آن کسی اسم رمز شما را نوشته *** خدایا! کمک کن که پروانه شعر من جان بگیرد کمی هم به فکر دلم باش مبادا بمیرد *** خدایا! دلم را که هر شب نفس می کشد در هوایت اگرچه شکسته شبی می فرستم برایت ...
23 شهريور 1390