نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

دوست دارم ... دوستت دارم ... دوستت دارم ...

...تو آخر خوب قصه هائی و یه رویای قشنگ تو یه فرشته نجات توی کابوس وحشت خوابی و یه دست مهربون برای نوازش گلبرگ... تو یک حقیقتی، یک حقیقت بی پایان... تو رقص دلربای ساقه های طلائی گندم تو موسیقی لطیف بادی... تو یه غزل عاشقانه توی رساترین شعر ذهن کودکانه منی... تو مثل قهر بی ریای نسترن، زیبا و جذابی ... تو آشوب دلتنگی غم انگیز دریا برای رسیدن به لحظه غروبی... تو مثل یه مروارید همخونه صدف نگاه منی... تو مثل یه سکوت قشنگ رو دستای پر از نیایش گل های یاسی... تو یک حقیقتی، یک حقیقت باور نکردنی... یک وجود صبور و یک قلب پر از سخاوت... تو شیرین ترین واقعیت زندگی منی... تو با وقارترین و با غرور ترین نقطه شروع بهشتی خنده ...
4 تير 1390

یه شعر قشنگ دیگه

گلــــم ! از خــود رهيـــدن را بيــاموز به سر منـزل رسيـــدن را بياموز مجال تنـــگ و راهــي دور در پيــــش به پاهايـــت دويــــدن را بياموز زمين بي عشق خاكي سرد و مرده ست به قلب خـود  تپيــــدن را بياموز جهان جولانــگهي همــواره زيبـــاست به چشمت خوب ديـدن را بياموز بيامـــــوز، آفــــريـدن را تــوانــــــــا توانا  ، آفـــريـــــــدن را بياموز جهـــــان طعــــم شـــراب كهنـه دارد به لبهـــايت چشيـــدن را بياموز تو اهـــــل آسمـــاني اي زمينـــــــــي به بال خود پريــــــدن را بياموز صدايـــــت مي كننـــد از عالتـم عشـق به گوش جان شنيــدن را بياموز نسيمــــــي باش و از باد بهـــــــــاري ...
29 خرداد 1390

تب عشق

ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر تو ام سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش شادی‌ام بخشیده از اندوه بیش همچو بارانی که شوید جسم خاک هستیم ز آلودگی‌ها کرده پاک ای تپش‌های تن سوزان من آتشی در سایۀ مژگان من ای ز گندم‌زارها سرشارتر ای ز زرین شاخه‌ها پُر بارتر ای در بگشوده بر خورشیدها در هجوم ظلمت تردیدها با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست این دلِ تنگِ من و این بار نور؟ های هوی زندگی در قعر گور؟ ای دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر چشمان من پیش از اینت گر که در خود داشتم هر کسی را تو نمی‌انگاشتم درد تاریکی‌ست دردِ خواستن رفتن و بیهوده خود را کاستن سرنهادن بر...
23 خرداد 1390

خندیدن

  خندیدن یک نیایش است اگر بتوانی بخندی،آموخته ای که چگونه نیایش کنی...   هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد،هر بافت وجودت از شادی بلرزد، به آرامشی عظیم دست می یابی   سرور و شادی،خدای درون فرد است   که از اعماق او برخاسته و متجلی می شود!     شادی ، یکی از راه های تقرب به درگاه خداوند است     ضرر نمی کنی!از هم اکنون لبخند زدن را تجربه کن    مطمئن باش همیشه یکی هست که عاشق لبخند تو باشه   ...
18 خرداد 1390

زندگی چیست؟

    زندگی یک گُل سرخ که من از بوته ی احساس خودم می چینم                                         لب یک پنجره ی آبی چوبی به تماشای جریان سرخی اش می شینم لب این پنجره تا این گُل هست می توان تا قله های اوج رفت می شود پرنده بود از درٌه های غم گذشت زندگی دیگر چیست؟ زندگی راز شکیبایی توست وقت آزادی پروانه ی عشق که تو از عمق وجود در پیله ی دل پروردی از برای آزادی اش مهرش از دل افکندی ...
18 خرداد 1390

عاطفه

مهربانم، ای خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها، به تو می اندیشد و کمی دلش از دوری تو دلگیر است مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش به رهت دوخته ، بر درمانده و شب و روز دعایش این است زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را همه هستی و رویایش را به شکوفایی احساس تو پیوند زده و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد مهربانم ای خوب یک نفر هست که با تو تک و تنها با تو پر اندیشه و شعر است و شعور پراحساس و خیال است و سرور ...
18 خرداد 1390

چشم چشم دو ابرو

یه گِردی... سر ِ او... دو تا چشم... دو ابرو... دو تا گوش... دو گیسو... نشد، نشد، دوباره... دماغ و دهن نداره... یه بینی... یه گردن... دو تا لب... یه پیرهن... سه تا خط... یه دامن... نشد، نشد، دوباره... که دست و پا نداره... دو تا دست... دو تا پا... دو تا کفش... چه زیبا... تمام شد ماشالا... هزار هزار ماشالا... خیلی قشنگه حالا ...
18 خرداد 1390

شعرهای بیست و چند سال پیش !!!

        گنجيشکه مي گه جيک و جيک و جيک   خنده مي کنه بچه کوچيک   مرغه مي خونه قد، قدا، قدا   مهربون باشيد اي کوچولوها   کفتره مي گه بق، بقو، بقو   کوچولوي من دروغه لولو   کلاغه مي گه قار و قار و قار   دستاتو بشور موقع ناهار   پيشيه مي گه ميو ميو   دنبال توپت مثل من بدو   خروسه مي گه قوقولي قوقو   فردا صبح زود پاشو کوچولو   یه روز یه آقا خرگوشه رفت پیش یک بچه موشه موشه دوید تو سوراخ خرگوشه گفت: آخ وایسا جونم کارت دارم من خرگوش بی ازارم کاریت ندارم از سور...
18 خرداد 1390