ترس ...
برای پدر گلم ...
یه مطلب قدیمی
مي دود به هاي و مي دود به هو
باد می دود بهار می دود رود بی قرار می دود ابر می دود درخت می دود کوه استوار می دود هرچه ساده هرچه سخت می دود کرم خاکی از میان خاک بی صدا می دود پیچکی شکسته با عصا می دود سنگریزه ای بدون دست و پا می دود می دود ولی چرا ؟ می دود ولی به مقصد کجا ؟ غنچه های نوجوان درخت های پیر آسمان سرفراز و خاک سربه زیر روزهای زود و سالهای دیر هرچه بود و هرچه می شود هرچه رفت و هرچه می رود می دود به سمت پس کجاست ؟ کو ؟ می دود به پای جستجو می دود به های و می دود به هو می دود فقط به سوی او عرفان نظر آهاری ...
مبارك بادت اين سال و همه سال
سال نو می شود . زمین نفسی دوباره می کشد . برگها به رنگ سبز در می آیند و گلها لبخند می زنند و پرنده های خسته بر می گردند و در این رویش سبز دوباره…من…تو…ما… کجا ایستاده ایم . سهم ما چیست ؟... نقش ما چیست ؟… پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟… زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان و چون همیشه امیدوار و سال نومبارک … ...
نوروز 91 مبارك
یادم باشد که زیباییهای کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتیهای بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند نه آن گونه که میخواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمیتواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمیتواند با دیگران مهربان باشد ...
بوي باران
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخههای شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپيد برگهای سبز بيد عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اينک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمه ها و دشتها خوش به حال دانهها و سبزهها خوش به حال غنچههای نيمهباز خوش به حال دختر ميخک که می خندد به ناز خوش به حال جام لبريز از شراب خوش به حال آفتاب ای دل من گرچه در اين روزگار جامه رنگين نمی پوشی به کام باده رنگين نمی بينی به جام نقل و سبزه در ميان سفره...
سين هفتم هفت سين جهان
دنیا پر از سین است و شما می توانید از بی شمار سین های عالم، هر کدام را که خواستید بردارید. من اما از میان همه سین ها، سیمرغ را انتخاب می کنم.هرچند گنجشکی کوچکم و هرچند روی شاخه نازک زندگی نشسته ام اما دلم بی تاب پر زدن در هوای قاف است... بی تاب آن کوه بلندی که روی لبه جهان است و آنطرفش دیگر خاکی نیست و زمینی. و همه اش آسمان و همه اش ملکوت است. و به فکر آن درختم. آن درخت که سیمرغ بر آن آشیانه دارد و شاخه هایش تا دورترین نقطه آسمان رفته است. اگر سیمرغی هست پس گنجشک ماندن و بلبل ماندن و طاووس ماندن، گناه است. باید رفت و بسیار رفت. باید پر زد و بسیار پر زد تا آهسته آهسته سیمرغ شد. اگر سیمرغ را می خواهی باید سفر کنی و این سفری سخت است، ب...
دنیایی از اکلیل و پولک
ما بچه ها اهل زمینیم اما زمین دنیای ما نیست این یک وجب دنیای خاکی تا آخرش هم جای ما نیست *** دنیای خالی از گل سرخ دنیای سنگ و سد و دیوار دنیای آدم های بد جنس گرگ بد و روباه مکار *** اینجا " علی بابا" غریبه است اینجا " عمو نوروز" تنهاست طفلک " ننه سرمای" قصه در چشم هایش غصه پیداست *** انگار یک جادوگر پیر با یک عصای سحر آمیز باغ قشنگ قصه ها را دنیای ما را ، کرده پاییز *** دنیای ما پر بود از شور از قصه شنگول و منگول از بزبز قندی که جنگید با گرگ ها ، با گله غول *** مرغی که تخمی از طلا داشت آن جوجه های پرحنایی یک قسمت از دنیای ما بود ...