نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

روز عرفه ، روز نیایش

1390/12/13 12:22
نویسنده : مادر جون
584 بازدید
اشتراک گذاری

دختر مهربونم ، گل شاد و خندانم  به روز عرفه، روز نیایش هم می گویند . برای این که روز عرفه روزِ دعا و روز راز و نیاز با خداست و نیایش؛ یعنی دعا و صحبت با خدا، یعنی هر چه دلمان می خواهد به خدای مهربانمان بگوییم و از او بخواهیم، یعنی مناجات با خدا،

روز عرفه، روز نیایش، روز درد و دل کردن با خدا، روز خوبی و خوبی ها، یک روز خوب از روزهای خوب خداست. روز عرفه روز بزرگی است که باید تمام سال، منتظر رسیدنش باشیم.

نیایشم ، خوشحالم که این اسم زیبا رو برات انتخاب کردیم ...

زانو بزن! اینجا آستان خاکساری ست، اینجا بلندمرتبه ترین نقطه تعالی انسان است. این سجده گاه، این خاک، این صحرا... .

این صحرا، صحرای عرفات است و تو حاجی کعبه شوق.

عاشق تر از همیشه آمده ای به عرفات شوق، به عرفات عشق، به عرفات بندگی؛ در صحرایی که مجنون ترین مجنون ها لیلای نفس را وارهانیده اند و در پی جنون خویش لیلای بندگی را وادی به وادی، واحه به واحه جست وجو می کنند.

این صحرا صحرای عرفات است که صحرای محشر است و تو در میان عاشقان، به پایکوبی و دست افشانی پرداخته ای در سجده های شوق در سجده های بندگی و دلدادگی؛ عیدتان مبارک!

عرفه، عید بخشایش است، روز کشیدن خط بطلان بر هر آنچه سیاهی ست در درون انسان در قلب انسان. روز بستن هر چه دریچه رو به ویرانی ست؛ ویرانی روح، ویرانی نفس. روز بازکردن هر چه پنجره ست؛ پنجره هایی که جز به نور باز نمی شوند.

این صحرا نقطه آغاز است برای روح و دلی که به جز خدا، هیچ معبودی را برنمی تابد و سر بر آستان بندگی هیچ ناخدایی نمی ساید و تنها خداوند را به پرستش لب می گشاید.

این صحرا، صحرای شوق است و این روز، روز تحولی در زندگی، روز اول آفرینش عشق.

عرفات را می شناسی؛ از همان دقیقه ای که مُحرم دیدار معشوق شدی، از همان سپیده ای که خویشتن را در حوله سپید احرام پیچیده ای تا در تلألو نور محض، به درگاه خدایت اظهار بندگی کنی و حالا که در عرفات، در روز عرفه، سر بر آستان نیایش گذاشته ای، می فهمی بندگی یعنی:

«لا اله الاّ اللّه »

خداوندا! در ظلمات عمیق درون خویش، به دنبال مصادر خورشید می گردم. با کدام لحن تو را بخوانم؟ انتهای جاده کجاست؟ کجای غربت خویش ایستاده ام؟ کجای این انبوهِ جنون زده؟

خدایا! صدای نیایشم را بر جای جای خاک گسترده ام چون سجاده ای گشوده، تا در جذبه نورانیتت حل شوم؛ تا جاده های رحمتت را با گام های بندگی ام بپیمایم. من که حتی بر جان خویش ستم کرده ام، من که در تاریکی درون خویش فرسوده ام، ویرانم کن از درون و بپرورانم در نور، یا نور!

زمان، زمانِ از خویش بریدن است؛ زمان نیایش، زمان قدم گذاشتن در ملکوت حضور. سبک بال، اوج گرفته ام از هر چه تاریکی، سرشار از یادِ بزرگ مرد کربلا.

می بارم و می نالم تا بر هر نشانه ای از دوست، بوی حضور را نزدیک تر حس کنم.

پروردگارا! هر چه می خواهم به دست توست، مرا این چنین رنجور مخواه، مرا به عافیتی برسان که سرشار شوم از بندگی ـ عافیت از شر نفوس ـ .

امروز آمده ام تا منزه شوم از این همه سرکشی و طغیان؛ «آمده ام تا تو ببخشایی ام»؛ آمده ام تا از جذبه های پیاپی ات، بمیرانی ام که حیاتم در مرگ تن است؛ رهایی از بند خاک.

این لحظه های پریشان، تنهایم مگذار!

باید با تو بگویم، از تنگی سینه ام تا فراخنای روشن عرفه، از تاریکی درون تا روشنی ممتدِ امروز.

باید با تو بگویم، باید بندگی ام را اشک بریزم.

تو آن سایه مهربانی بر سر جهان که هیچ شریکی برایش نیست، جزء و کل از توست.

خداوندا! رخسار روز، رنگ باخته است؛ اما در سینه من هنوز یاد تو می درخشد. مرا محکم بدار در راهی که شایسته بندگی توست. ای زندگی بخش! این گونه که خورشید در سمتِ دیگر جهان فرو می ریزد، مرا در این سوی دنیا بال گرفتن و پریدن بیاموز در هوای زلال معرفت.

امروز مرا از نو بخوان به بزرگی این لحظات که به لحنی تازه تر صدایت کرده ام «اللهم انی ارغب الیک».

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان زهرا نازنازی
14 آبان 90 12:12
التماس دعا
زهره مامان نیایش
18 آبان 90 12:14
نیایش گلم قدر اسم قشنگت رو بدون عزیزم ان شا الله که همیشه مثل اسمت پر از آرامش باشی روزت مبارک عیدت هم مبارک مامان گلت رو از طرف من ببوس


ممنون خانم . لطف داری . واقعا که اسم های قشنگی برای دخترهای گلمون انتخاب کردیم . (من که به خودم می بالم .)
نیلوفر گل زندگی
22 آبان 90 18:33
سلام وبلاگ نیایش جون خیلی قشنگه
به ما هم سر بزنید


ممنون . شما لطف دارین .