نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

متني كه براي اولين سال تولدت نوشتم و قاب گرفتم .

1392/5/8 18:30
نویسنده : مادر جون
894 بازدید
اشتراک گذاری

در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود ، و آن کلمه خدا بود .

و کلمه ، بی زبانی که بخواندش ، و بی اندیشه ای که بداندش ،

چگونه می تواند بود ؟

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود ،

و با نبودن چگونه می توان بودن ؟

و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پر جبروت و مغرور

اما کسی نداشت .

خدا آفریدگار بود

و چگونه می توانست نیافریند ؟

و خدا مهربان بود و چگونه می توانست مهر نورزد ؟

و خدا آفریدگار بود

و دوست داشت بیافریند

زمین را گسترد

و از کبریایی بلند و زلالش آسمان را برافراشت

با نیایش های خلوت آرامش ، سقف هستی را رنگ زد

و آرزوهای سبزش را در دل دانه ها نهاد

و رنگ نوازش های مهربانش را به ابرها بخشید

و از این هرسه ترکیبی ساخت و بر سیمای دریاها پاشید

و باز هم آفرید ...

.

.

پیکر تراش هنرمند و بزرگی که در میان انبوه مجسمه های گونه گونه اش غریب مانده است ،

در جمعیت چهره های سنگ و سرد تنها نفس می کشید .

و خداوند خدا برای حرف هایش باز هم مخاطبی نیافت !

هیچکس او را نمی شناخت ، هیچکس با او انس نمی توانست بست

انسان را آفرید !

و این نخستین بهار خلقت بود .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نیایش
5 شهریور 92 11:19
خیلی قشنگ بود