يه كار بد و چند تا يادگاري !
نيايش گلم
ديروز يه كار خيلي بدي كردم . اميدوارم كه منو ببخشي . ميدونم كه با روح بزرگي كه داري مي بخشي منو . ولي عزيز مادر قول ميدم ديگه تكرار نشه .
هميشه بعد از ظهرها از ساعت 2.5 تا ساعت 6-7 مي خوابي . ديروز هم به هواي اينكه خوابيدي ساعت 4 تنها گذاشتمت خونه و رفتم يه جايي كه كارم فقط 1 ساعت طول مي كشيد . اونجا هم كه بودم مدام آيه الكرسي خوندم كه مبادا بيدار بشي و بترسي .
ساعت 5 كليد رو كه به در انداختم يهو پريدي بغلم و با بغض گفتي " ندا مادر كجا رفته بودي ؟" بهت گفتم كه كجا بودم بعد گفتي " خوب منم مي بردي" اينجا بود كه ديگه بغض من هم شكست و يك ربع توي بغلم دوتايي گريه كرديم . دختر مهربونم همين كه اشك منو ديدي گفتي " من ديگه گريه نمي كنم تو هم ناراحت نباش ." اين شيرين زبونيات بيشتر ناراحتم مي كرد و بيشتر گريه مي كردم . تا اينكه پارسا اومد پيشت و مشغول بازي شدي .
قول مي دم . قول قول كه ديگه هيچوقت تنهات نگذارم .
باز هم منو ببخش ...
دختر قشنگم ، دختر مهربونم
اين دو تا عكس رو خونه ماماني ازت گرفتم .
خودت از همه گلها قشنگ تري .
اين هم دوتا از عكس هاي نه ماهگيت . خيلي از خانم عكاس خواهش كردم كه فايل عكس ها رو بهم بدن ولي ايشون امتناع كردن . من هم از روي عكس با گوشيم عكس گرفتم . به خاطر همين كيفيتش جالب نيست .
دوست دارم يه عالمه
هرچي بگم بازم كمه ...