نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

یه شعر قشنگ

1390/6/23 11:51
نویسنده : مادر جون
595 بازدید
اشتراک گذاری

زندگی باید کرد  گاه با دل  تنگ

همتی بایدت چوقطره بر سنگ

اینکه طوفان خزان  گل است

ساقی پیمانه حیران دل است

ما را چه چیز  که چی  باشد

بی غم دنیاوکی به کی باشد

مهم آنکه پای تو در میان باشد

زلف گیسوی توچوپرنیان باشد

با نام تو مژگان بارانی  شود

تپش این قلب هم آنی شود

خوشم از  آنکه با  بال  رویا پر  می کشم

هرآن که خواهم به سرایت سرمی کشم

لیک...!

تو کجا و من کجا فاصله قرنهاست

دانی دراین سو قاصدکی تنهاست؟

این قاصدک ما  لانه  ندارد

بی پناه است وخانه ندارد

می شود به کلبه ات راهش دهی؟

دمی بربالین خویش پناهش دهی؟

چه رنجها که به شوق دیدار تو کشید

چه دردها که به عشق تیمارتوچشید

قاصدک فرسنگها راه آمده است

باکوله باری زغم وآه آمده است

بگذاربگرید دلی سیرو ناله کند

تاآندم که مژگان توهم ژاله کند

می دانی قاصدک ازکجا آمده است؟

به امیدزقریب عرش خداآمده است

حالابگو... 

می شود به کلبه ات راهش دهی؟

دمی بربالین خویش پناهش دهی؟

سلام خیلی خوش آمدید.نظریادت نرهسلام خیلی خوش آمدید.نظریادت نرهسلام خیلی خوش آمدید.نظریادت نره

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ليلي
21 اردیبهشت 90 14:17
سلام. وبلاگتون خيلي جالبه. من تازه كارم اگه ميشه دوست داشتم از راهنماييتون استفاده كنم.اگه مواق بوديد باهام تماس داشته باشيد
ابراهیم
17 خرداد 90 19:30
سلام
امروزاتفتاقی دنبال یه شعرقشنگ میگشتم که واردوبلاگ شماشدم.وبلاگ قشنگ ومتفاوتی داری وباموضوعات مختلف.
وقت کردی سری به وبلاگ ودل شکسته منم بزن،وخوشحالم کن.