گزارش یک روز قشنگ
سلام امید مامان .
دیروز روز خوبی بود . البته همه روزها خوبن مگه نه ؟
دیروز خوب بود چون از ظهر تا شب خودمون دوتا بودیم و حسابی با هم بازی کردیم . رفتیم (ددر ، هم و به به خریدیم ) و توی راه همه شو خوردیم . دوباره پفک خریدیم و نصفشو خوردی و رفتیم خونه .
با هم دیگه رفتیم حموم و تموم عروسک ها و قورقوری ها ت رو شستی ولی نمی گذاشتی بشورمت . یه کوچولو گریه کردی ولی بالاخره کار شستشو تموم شد . لیف اردک کوچولو (گَل گَل) قلقلکت می داد و می شستت .
از حموم که اومدیم بیرون من مشغول درست کردن شام شدم و برای شما CD گذاشتم . یهو اومدی آشپزخونه و گفتی (مامان اه اه) دیدم ای دل غافل نیایش خانم همه پفک رو خورده و آشغالش رو آورده بیاندازه توی سطل آشغال ...
بعد هم که شام آماده شد یک دونه ساندویچ که محتویاتش گوشت چرخ شده و تخم مرغ آب پز و خلاصه مخصوص خودت بود آوردم برات با سس کامل همه شو خوردی . آفرین گل مامان همیشه باید اینطوری غذا بخوری ها .