نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

چه گذشت به ما اين چند روز ! (2)

1391/1/29 9:56
نویسنده : مادر جون
540 بازدید
اشتراک گذاری

با عرض پوزش از دوستای گلم بخاطر تاخیر زیاد .

 

به اینجا رسیدیم که قطار با تاخیر سه ساعته رسید و ما راهی مشهد شدیم .

٨ نفری یه کوپه ٦ نفره گرفتیم که همه پیش هم باشیم . خلاصه با یه زحمت فراموش نشدنی توی کوپه جاشدیم . فردای اون روز ساعت ٤.٣٠ رسیدیم مشهد و با اشتیاق کامل راهی حرم شدیم .

خیلی شلوغ بود . طوری که اصلا نمی شد عکس انداخت و منم که تنبل ... یعنی دوست ندارم لذت لحظه رو از دست بدم و مشغول عکس گرفتن بشم . به خاطر همین عکس زیادی از اولین سفر مشهد نیایش ندارم .

توی یه فرصت مناسب همین دو سه تا عکسی که گرفتم رو حتما می گذارم .

سه شب توي هتل آپارتمان بوديم و حسابي هم به خودمون و هم به نيايش و پارسا خوش گذشت . روز برگشت از ساعت 12 هتل رو تحويل داديم و تا ساعت 9 شب كه حركت قطار بود مشغول خريد سوغاتي بوديم . البته 4-5 ساعت هم توي حرم نشستيم .

اين دفعه قطار به موقع حركت كرد و باز هم همون داستان توي قطار ...

ششم عيد ساعت 2.30 رسيديم قزوين و هر خانواده به سمت خونه خودش راه افتاد .

از فرداي اون روز هم كه واي ... عيدديدني ها شروع شد .

روز هشتم خونه همه رفتيم چون روز نهم قرار بود كه همه فاميل بيان خونه ما . خلاصه يه روزه همه ديدن ها رو بجا آورديم و شبش هم از دل درد ...

روز دهم از صبح خونه بابايي بوديم چون شبش مي رسيدن . ساعت 5 راه افتاديم به سمت فرودگاه تهران و به محض رسيدن بابايي و نازي جون سريعا براي برگشت اقدام كرديم كه ساعت 12 شب رسيديم خونه بابايي و اون داستانهاي اسپند و كشتن گوسفند و ... اتفاق افتاد و همه اينها مصادف شده بود با سرماخوردگي شديد من و نيايش ...

بعد از اون هم كه پروسه مهموني هاي زواري شروع شد و ما همچنان مريض بوديم ...

خلاصه مطلب اينكه عيدي به اين پرمشغله اي تا الان كه به اين سن رسيدم نديده بودم . البته خيلي خيلي خيلي به هممون خوش گذشت ولي واقعا ترافيك كاريمون زياد بود و اصلا استراحت نكرديم كه هيچ ، همه خستگيمون رو با خودمون روز چهارده فروردين برديم سر كار ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

زهره مامان نیایش
29 فروردین 91 12:39
الهی حالا فهمیدم چرا این عنوان رو برای این پست هات انتخاب کردی عزیزم خسته نباشی واقعا عید پر باری داشتین ان شا الله که همیشه کنار هم شاد باشید و جمعتون جمع و خوش باشیدنیایش گلم رو هم ببوس زیارتتون هم قبول و کاش می تونستیم در خدمتتون باشیم دوست خوب ان شاا لله از این سفرها بازم برید و لذت ببرید هر چند که میدونم شلوغی مشهد هم اون روزا خیلی آدم رو اذیت می کرد
زهره
29 فروردین 91 12:40
راستی ممنون از نظر لطفی که همیشه به من داری و ممنون از حضور همیشگین دوست خوبم شما دوستای گل هستید که انرژی میدید و آدم دوست داره بنویسه
زهره
29 فروردین 91 12:41
یه راستی دیگه میگم شما کار میکنی بیرون از خونه؟من نمیدونستم میتونم بپرسم چه کار میکنی ؟
آرتین خان
30 فروردین 91 15:06
سلام عزیزم این آدرس جدید منه البته با همین آدرس تو نی نی وبلاگ هم هستم http://artinkhaan.blogsky.com www.artinkhaan.niniweblog.com همیشه شاد باشین نیایش خاله رو ببوسین
مامان محمدرضا
2 اردیبهشت 91 15:55
سلام و آپم.بوووووس
زهره مامان نیایش
3 اردیبهشت 91 12:45
سلام خوبید آپم
آرزوهای رنگی
5 اردیبهشت 91 9:00
سلام .تبریک مرا به خاطر داشتن دختری نازپذیرا باشید.اگر مایل باشید میتونم نقاشی فرزند نازتان راازروی عکسش بکشم ودروبلاگم قرار دهم تا مشاهده کنید وبعد میتونید آنرا بخرید کارهایم رادر وبلاگم میتونید ببینید خوشحال میشم برام نظر بگذارید موفق باشید
زهره مامان نیایش
11 اردیبهشت 91 12:30
سلام خانمی خوبی عزیزم نیایش جون خوبه ممنون به یاد ما بودی راستی چرا آپ نکردی ببوس دختر گلت رو
مامان نیایش
15 اردیبهشت 91 13:47
دلم براتون تنگ شده


ممنون خانمی از لطفتون . منم همینطور . اما خونه اینترنت ندارم و سر کار مجبورم که به وبلاگ نیایش برسم ! به زودی با صدای نیایش میام .
مامان نیایش
16 اردیبهشت 91 13:42
سلام منتظر هستم خیلی دوست دارم صداش رو بشنوم