نیایش عزيزمنیایش عزيزم، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

کتاب آفرینش نیایش

یادش بخیر...

بهانه میگیرم ... دلم به دنیای کودکی هایم میرود به پاره کردن کتاب های درسی دقیقا بعد از آخرین امتحان خرداد به تابستان هایی که صبحش جای مدرسه با کارتون پر میشد تلویزیون هایی که عین اتاق خواب ، برای باز کردن درش باید از مادر اجازه میگرفتی آه که چه دنیایی بود .... وقتی هر کارتون را آنقدر باور میکردی که با شخصیت هایش ... چنان هم دردی می کردی که به خواب هایت هم سرایت میکرد دور دنیا در هشتاد روز ، میچرخیدی و به ساعت بزرگ لندن فکر میکردی و انتهای هر قسمت دلهره داشتی نکند سر ِ هشتاد روز نرسد و شرط را ببازد دنیایم بوی جنگل میگرفت در کوهستان آلپ در چشم های آنت که هیچ وقت به روی دنی نیاورد مادر به خاطر تولد تو مرد یا لوسیَن که هیچوقت خودش ر...
19 اسفند 1391

عيدتون مبارك

صدای پای عید می آید و دل مومن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا تکلیف است.. از آمدن آن یک ، دل شاد باشد یا از رفتن این یک محزون ؟ عید فطر پاک ترین و عیدترین عیدهاست چرا که پاداش یک ماه عبادت و شست و شوی جان در نهر پاک رمضان است. عید فطر.. عید پایان یافتن رمضان نیست.. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است.. چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود. رمضان کوره ایی است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نوبا جانی تازه از آن سر بر می آورد. فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است. بناست که رمضان با سحرهاوافطارهایش.. با شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسا...
19 اسفند 1391

راز رسیدن

لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ. گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد. عرفان نظرآهاری ...
4 اسفند 1391

تولدت مبارک عزیز دلم

صدای بهم خوردن  بال معصوم فرشته ها میاید ... انگار آمدن تو نزدیک است لمس بودنت مبارک... نيايش عزيزم منو ببخش كه مثل قبل براي خودت و وبلاگت وقت نميگذارم .  آخه ميدوني كه كارم يه كم تغيير كرده . نمي خوام توجيه كنم ولي خودت بهتر از من ميدوني و  مي بيني كه واقعا وقت كم ميارم . ولي اينو بدون كه هميشه و هميشه تنها و تنها و تنها عشق و ميوه من هستي توت فرنگي جونم . ...
16 بهمن 1391

شكل خدا ...

دختر کوچولو بعد از تولد برادرش پاشو توی یک کفش کرده بود که باید با اون تنها باشه پدر و مادرش نگران بودند که نکنه دخترشون از روی حسادت بچگانه بلایی سر برادرش بیاره بعد از کلی اصرار پدر و  مادر کوتاه اومدند و اجازه دادند . دختر کوچولو صورتشو چسبوند به صورت نوزاد و پچ پچ کرد: نی نی جون به من بگو خدا چهجوریه من داره یادم میره... ...
5 بهمن 1391

یک عاشقانه آرام

مگذار که عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود! مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه، به عادت آب دادن گل‌های باغچه بدل شود! عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن. تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق. چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟ عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد، مگر یک بار برای همیشه. جام بلور، تنها یک بار می‌شکند. می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت. اما شکسته‌های جام ،آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست. احتیاط باید کرد. همه چیز کهنه می‌شود و اگر...
8 آذر 1391

عاشقانه ...

نمی شود که تو باشی  من عاشق تو نباشم نمی شود که تو باشی درست همین طور که هستی و من، هزار بار خوبتر از این باشم و باز، هزار بار، عاشق تو نباشم. نمی شود، می دانم نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد... نيايش مادر ! توي روز تولد مادر به بهانه تولد خودت (البته بيشتر به بهانه شير خوردن) برات تولد گرفتيم . آخه اصلا لبنيات نمي خوري و قول داده بودي كه تولدت شد ديگه شير بخوري ! ... و من واقعا درمونده شدم كه براي اين بدغذاييت چكار كنم ؟؟ ...
8 آذر 1391

شبا وقتي كه بيداري ...

  شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره  تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره  خدا می‌بینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو  از اون بالا میاد پایین .. خدا می‌گیره دسِت رو    خدا میدونه  تو قلبت ..  چه اندازه تو غم داری  خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری  خدا نزدیک قلب توست ..  با یک آغوش وا کرده  نذار پلک‌هاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده  خدا رو میشه حسش کرد ..  توی هر حالی که باشی  فقط  باید تو  با یادش .. توی هر لحظه همراشی  ...
22 آبان 1391

نیایش عاشقانه

و من با نم باران با سر انگشتان مهر به روی لبهایت خط می کشم چقدر زیبا شدی تو حرف می زنی از عشق و بوی بهشت میگیرد          نمازم سجده ام به لبهایت پیشانی به پیشانی موسی وش به نور تجلا می روم.
9 آبان 1391